صادق هدایت و خط

 

"خط را به تدریج باید عوض کرد. عجالتاً باید مشکلات ساده اش را حل کرد."

 گفتگوی م.ف. فرزانه با صادق هدایت

 

پاسخ آقای آریا ادیب به " سپاسگزارم یا سپاسگزار ام؟"

 با درود.

امروز می خواهم همراه با تو به پرسشی که کرده بودی نگاهی بیاندازم و بکوشم نظری در باره ی آن بنویسم.

ادامه نوشته

خط فارسی: سپاسگزارم یا سپاسگزار ام؟                                                                 

 دو دو تا پنج تا!

قسمت دوم این متن در تاریخ ۱۴بهمن ۱۳۷۸/ ۱ فوریه ۲۰۰۹ باز نویسی شده است. 

من از آن دسته آدم‌ها هستم که باور دارم داشتنِ قوانین نه چندان خوب هم بهتر از بی‌قانونی است و با فرهنگستان زبان فارسی در مورد "لزوم و ضرورتِ یک شیوه ی نگارشِ واحد" برای رهایی از نا‌هماهنگی‌های کنونی ِدستور ِ خطِ فارسی کاملاً موافق هستم.

البته کسانی را هم که از این سازمان نا‌امید شده اند می‌شود فهمید، چرا که بعد از 8 سال و 211 جلسه کار روی دستور ِ خطِ فارسی چیزی که نمی خواهی بشنوی این است که " فرهنگستان در پی آن بود که تا سرحد امکان خط فارسی را قانونمند و قاعده پذیر سازد تا از آشفتگی و هرج و مرج جلوگیری شود؛ اما از توجه به طبیعتِ خط به طور کلّی به ویژه طبیعتِ خطِ فارسی و نیز ذوق و سلیقه و پسندِ اهل فن غفلت نکرد و هرجا اِعمال قانون را موجب پدید آمدن فهرست بالابلندی از استثنا‌ها دید، از تصویب و تجویز آن خودداری کرد و، با رعایتِ انعطاف، میدان را برایِ ذوق و سلیقه بازگذاشت." (دستور خط فارسی)

"ذوق وسلیقه" که دامنه ی نامحدودی دارد و حال بگرد وبیاب "اهل ِ فن "را! اینجاست که فکر می‌‌کنی شاید بهتر بود به جای ادیبان و دانشوران ِ زبان که خوگرفتگان ِ این زبانند، خط آموزان و معلمان ِ زبان فارسی عضو ِ شورا بودند تا می دانستند چرا مهم است یک دستور ‌ِخط ثابت داشت و کار را نمی شود به پسند و ذوق وسلیقه واگذاشت.

من در حقیقت معنی "ذوق و سلیقه" را در خط نمی فهمم. خط یک ابزار است برای نوشتن ِآنچه باید خوانده شود؛ یک چیزی مثل قلم یا صفحه کلیدِ کامپیوتر. حال ممکن است قلم ِ عاج‌ ِ پرنقش و نگار پدربزرگ کار هنری باشد ولی چه فایده اگر هر دو کلمه که بنویسی جوهرش خشک شود و به سختی بنویسد؛ یا تصور کنید از صفحه کلیدی استفاده می کنید که هر بار جای کلید "پ" اش سلیقه ای عوض می شود.

من در مورد خط هیچ ذوق و سلیقه ای ندارم ولی نیاز دارم بدانم که چگونه بنویسم. دوست دارم  هر دو خط یک‌بار به درستی املای نوشته ام شک نکنم و دوست دارم مجبور نباشم به تنهایی تصمیم بگیرم. ذوق وسلیقه را می شود گذاشت برای هنر خوشنویسی و می شود ساعتها جلوی یک کار ِ خطاطی نشست و رازگشایی کرد.

من همه ی تاریخ ادبیات و زبان فارسی را برایِ تدوین ِ یک دستور ِ خط ِ قانونمند نیازندارم، اما معتقد به خوابنما شدن و تغییر دادن از سر ِ دل هم نیستم. به دنبال نگاهی پرسشگر و کاربردی به خط هستم. دوست دارم با اطمینان بنویسم و با اطمینان آموزش بدهم. از این رو با هرکسی که در جهت قانونمند کردن ِ دستور ِ خط کار می کند، همکاری می کنم. اگر وظیفه فرهنگستان به عنوان یک نهاد این است که این خط را سامان دهد و اگر دستور ِ خطی را معرفی کرده است که در کتاب‌های مدرسه به کار می رود، از همانجا شروع می‌‌ کنم.

*****

از جمله واژگانی که در نگارش ِآن اختلاف نظر وجود دارد شکل ِکوتاه ِ صورتهای صرفیِ زمان حال فعل ِ "بودن" است. با توجه به اهمیت ِ این فعل در زبان ِ فارسی و بسامدِ کاربردِ آن می‌توان به آسانی حساب کرد که برخوردِ سلیقه ای با آن چقدر می‌تواند مشکل ساز باشد. پرسش این است:

"سپاسگزارم" یا "سپاسگزار اَم" ؟

"من در این دانشگاه یک دانشجویم." یا "من در این دانشگاه یک دانشجو اَم."؟

*****

 طبق ِ آنچه در دستور ِ خطِ فرهنگستان آمده است، شکل ِکوتاه ِ صورتهای صرفیِ ِزمان حال فعل ِ "بودن" (ام، ای، است، ایم، اید، اند)، به صورتهای زیر نوشته می شود: 

كلمات مختوم به

صامت ميانجى

مثال

 

صامت منفصل

 

«و» با صدايى نظير آنچه در «رهرو» به كار رفته است

صامت متصّل 

ـــــ

 

ـــــ

 

ـــــ

خشنودم  خشنودى   خشنود است  خشنوديم  خشنوديد      خشنودند

 رهروم       رهروي       رهرو است

 رهرويم        رهرويد       رهروند      پاكم            پاكى         پاك است پاكيم           پاكيد            پاك‌اند

    

«آ»

 

«و» با صدايى نظير آنچه در «دانشجو» به كار رفته است

«ى»      

 

«ى»

دانايم        دانايى          داناست

داناييم       داناييد       دانايند دانشجويم دانشجوي   دانشجوست*

دانشجوييم  دانشجوييد  دانشجويند   

         

«و» با صدايى نظير آنچه در «تو» به كار رفته است

همزه

توام      تويى/توئى           توست* توايم (شما كارمند)متروايد    تواند

خسته‌ام   خسته‌اي    خسته است

خسته‌ايم  خسته‌ايد       خسته‌اند

«اَيْ»

 

«اي»

همزه

 

همزه

 تيزپى‌‌ام     تيزپى‌اى    تيز پى است

تيزپى‌‌ايم      تيزپى‌ايد     تيزپى‌‌اند

كارى‌ام       كارى‌‌اى      كارى‌‌است كارى‌‌ايم        كارى‌‌ايد     كارى‌‌اند

 در‌حالی‌که گروه دیگری از اندیشمندان و اهل فن از جمله داریوش آشوری[۱] و ایرج کابلی[۲] معتقد به جدا نویسی صورت‌های کوتاه این فعل هستند و پیشنهاد می‌ کنند که "ام، ای،است، ایم، اید، اند" جدا از کلمه ی پیشین ِ خود نوشته شود. مانند: خشنود ام – رهرو ای – پاک ایم – تو است – خسته ایم – تیزپی اید – کاری اند

  برای آسانی ِمقایسه ی این دو، دستورخط پیشنهادی ِ فرهنگستان را دستور خط (۱) و دستور خطِ دیگر را(۲) می نامیم.

برای بررسی ِاین مساله با قواعد خود فرهنگستان آغاز می کنیم. از جمله قاعده هایی که زیر بنای ِکار ِ فرهنگستان در تدوین ِ این دستور ِ خط بوده است، می توان به مواردِ زیر اشاره کرد:

"فراگیر بودن قاعده :كوششش مى‌‌شود كه قواعد املا به گونه‌اى تدوين شود كه استثنا در آن راه نيابد مگر آنكه استثنا خود قانونمند باشد و يا استثناها فهرست محدود تشكيل دهد .

سهولت خواندن و نوشتن :قاعده بايد به گونه‌اى تنظيم شود كه پيروي از آن كارِ نوشتن و خواندن را آسان‌تر سازد، يعني تا آنجا كه ممكن است، رعايت قواعد وابسته به معنا و قرينه نباشد."

سهولت آموزش قواعد :قواعد بايد به صورتى تنظيم شود كه آموختن و به كار بردن آنها تا حدّ امكان براي عامّه با سوادان آسان باشد." (دستورخط فارسی)  

از آنجا که به عنوان ِ" یک معلم ِ زبان فارسی" برای من سهولتِ آموزش ِ قواعد و خواندن و نوشتن، معمولاً برابر است با فراگیری ِقاعده، بنابراین می توان این سه قاعده را ادغام کرده، این مساله را از نظر فراگیربودن‌ آن بررسی کرد.

 طبق دستور خط (۱) ، چگونگی ِنوشتن این فعل بعد از یک کلمه، کاملاً وابسته به آخرین حرفِ کلمه پیشین و واکه(مصوت)  بودن یا همخوان(صامت) بودن ِآن است.

 بعد از همخوان ها این افعال بصورتِ پسوند به همخوان می چسبند، اما بعد از واکه ها از آنجا که دو واکه نمی توانند کنار ِ هم قرار گیرند، لازم است که یک همخوان به صورتِ میانجی وارد شود.

 مشکل در اینجا است که  این همخوان میانجی با توجه به واکه ای که پیش از آن قرار می گیرد متفاوت خواهد بود.

به مثالهای بالا توجه کنید: دوواکه ی( واکه ی مرکب) آخر"رهرو" مانند همخوان عمل می کند ولی بعد از  "تو" یکجا از "الف" ویکجا از"ی" به عنوان همخوان میانجی استفاده می شود؛ این درحالی است که بعد از واکه ی بلندِ " او" نظیر ِ آنچه در " دانشجو" داریم همخوان میانجی "ی" است. از آنجا که راهی برای نشان دادن ِ واکه ها در فارسی وجود ندارد عملاً هیچ راهی برای زبان آموز وجود ندارد که بداند در مواجهه با این سه "و" چه باید بکند. از زبان آموزان که بگذریم، به نظر شما "نو" یا "تک‌رو" در کدام دسته قرار دارد در دسته "رهرو" یا "تو" ؟

همچنین بعد از واکه ی "آ" همخوان میانجی "ی" است، ولی بعد از واکه "اِ" و "ای"  همخوان میانجی "همزه" است. دو واکه ی "اِی" اینبار مانند همخوان عمل نمی کند و بعد ازآن همزه می آید.

در حالی که در دستور ِخط ِ(۲) از نظر نگارشی این قاعده فراگیر است و وابسته به همخوان یا واکه بودن و یا تلفظِ حرف ‍پیشین خود نیست و استثنایی ندارد.

 از نظر ِ آواشناسی در زبان ِ فارسی در بسیاری واژه ها  وقتی  دو واکه کنار هم می‌نشینند یک همخوان میانجی در میانِ آنها قرارمی گیرد، مانند صرفِ افعالی که ریشه ی ِآنها به یک واکه ختم می شود( مثل می‌آیم). این فرایند که به آن افزایش ( (Insertionمی گویند یکی از فرایندهای ِواجی رایج در زبان است که به نظر می‌رسد فرهنگستان در دستور ِخطِ (۱) در موردِ صورتهای ِ کوتاه زمان ِ حال ِ فعل بودن و نیز ضمایر ِمتصل ، آن را مد نظر داشته است .  

ولی آنچه از نظر افتاده است و بسیار اهمیت دارد این است که برخلاف آنچه در اضافه کردن ضمایر متصل با آن مواجه هستیم ، سروکار ما با فعل است که  یکی از ارکان اصلی جمله است. مقایسه این دو و این که چرا نمی توان هر دو را در یک گروه طبقه بندی کرد در حوصله این جستار نیست و مبحثی جداگانه می طلبد،

ولی به مثال های زیر که با دستور خط (۱) نوشته شده توجه کنید:

۱)عمویم = عموی من= عَموم ( در گفتار)/ دانشجویم = دانشجوی من = دانشجوم ( درگفتار)

۲) عمویم = عمو هستم = عمو ام ( در گفتار)/ دانشجویم = دانشجو هستم = دانشجو ام ( درگفتار)

 به نظر می رسد در گفتار، در مثال های ِشماره یک هرگاه دو واکه به هم می رسند، فرایند واجی ِحذف روی می دهد، در حالی‌که در مثالهای شماره دو این اتفاق نمی افتد و این می تواند نتیجه‌ی وجود تکیه روی فعل باشد.

  در اینجا باید اضافه کنم که  شم ِزبانی من به عنوان یک فارسی زبان "دانشجویم" و "عمویم"  را به عنوان فعل حال "بودن" یک جمله نمی پذیرد. آنچه گفته می شود  "دانشجو ام " و "عمو ام"  است. جمله های زیر را با صدای بلند بخوانید:

من در این دانشگاه دانشجویم./ من عمویم.

من در این دانشگاه دانشجو ام./ من عمو ام.

 این نشان می دهد که در اینجا اضافه شدن ِهمخوان ِ "ی"  فرایندِ واجی ِ(افزایش) طبیعی ِ زبان نبوده بلکه در دستور ِ خط به آن تحمیل شده است.

 یکی از اشکال هایی که معمولاً به دستور ِ خط (۲) گرفته می شود، تفاوت تلفظ ــــَ‌ م و اَم است. تصور می‌شود که آنچه در گفتار تلفظ می شود در نوشتار به "زنم" نزدیکتر می‌باشد.

باید توجه داشت که از نظر ِواج شناسی یکی دیگر از فرایند های ِواجی ِ زبان که بر اثر همنشینی و ترکیبِ دو هجا اتفاق می‌افتد "تغییر در برش هجایی" است. به این معنی که  در بسیاری موارد هجاهایی که به یک همخوان ختم می شوند چنانچه پیش از هجاهایی قرار بگیرند که با واکه آغاز می شوند، همخوان ِ پایانی خود را به هجای بعدی می دهند.

 از نظر صوتی و تلفظی در سطح آواشناسی  در زبان ِ فارسی هیچ واژه ای با واکه آغاز نمی شود و در کلماتی مثل ابر، است،‌ احترام ... پیش از واکه یک همزه ( همخوان انسدادی چاکنایی) وجود دارد. با این حال "در هجاهایی که با همزه آغاز می شوند تحتِ یک شرط تغییر در برش هجایی روی می دهد وآن شرط این است که هجایی که با همزه شروع می شود در اصل فارسی باشد و از زبانهای دیگر از جمله عربی قرض گرفته نشده باشد". ( حقشناس 161)[۳]

وقتی همزه در جمله بعد از واژه ای که آخرین واج آن یک "همخوان" است، قرار می گیرد، بر اثر ِفرآیندِ آوایی ِ "تغییر دربرش هجایی"  همزه آغازین حذف شده و تلفظ نمی شود.

 مانند: سرافراز که س –رَف -راز یا سر انجام که س- رن –جام  تلفظ می شود. دقیقاَ آنچه در همنشینی  هجایی که به همخوان ختم می شود با تکواژهای " ام / ای/ است/ ایم / اید / اند، اتفاق می افتد. فرایندهای هجایی در گفتار برای سهولتِ تلفظ اتفاق می افتد. هر فارسی زبانی به طور ِ طبیعی "من ام" را "مَ –نَم" تلفظ می کند، هم آن گونه که "در ایران"، "دَ-ری ـ ران" یا "من این" "مَ-نین" تلفظ می شود و هم آن طور که هر انگلیسی زبانی Not at all را no-ta- tal تلفظ می کند.

 همانطور که گفته شد در زبان ِ فارسی در سطح ِآواشناسی در ابتدای کلماتی مثل "اسب" یا "ابر"، پیش از واکه در آغاز واژه یک همزه (همخوان انسدادی چاکنایی) تلفظ می شود.

ولی از لحاظ نقش واجی، بعضی زبانشناسان معتقدند که از آنجا که تلفظ این همزه آغازین یک نوع جبر زبانی است و اهل زبان به طور طبیعی آن را همیشه تلفظ می کنند، و همچنین، بود و نبودِ آن موجبِ تغییرِ معنایی نمی شود، یعنی نقش ِ تمایز دهنده  ندارد، بنابراین نقش واجی ندارد.

به این صورت است که در زبان ِفارسی از دیدگاه آواشناسی یک هجاهمواره  با یک همخوان آغاز می شود، ولی از دیدگاه واج شناسی، بنا بر نظر ِ بعضی زبانشناسان هجا می تواند با واکه هم آغاز شود.

ابوالحسن نجفی  ولی معتقد است همزه‌ی آغازین در واژه های ِاصیل فارسی از نظر ِواجی نقش ِتباینی (مرزنمایی) دارد و مرز ِواژه ای را نسبت به  واژه های ِدیگر نشان می دهد. همزه ی ِآغازین اگردر آغاز یک واژه در ابتدای ِیک جمله باشد تلفظِ آن اجباری است ولی اگر در میان ِجمله باشد، معمولاً می توان همزه را بدون ِاینکه معنای ِجمله عوض شود، حذف کرد. بنابراین می توان گفت که در میان ِ جمله همزه نقش تباینی اختیاری دارد.

 در ادبیات، در شعر مثال های زیادی وجود دارد که  به ضرورتِ وزن ِشعری همزه تلفظ نمی شود ولی در عین ِحال مثال های ِ زیادی ِهم وجود دارد که به ضرورت ِوزن شعری این همزه در میان جمله باید حفظ شود. مثل :

من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم

که عشق از پرده ی عصمت برون آرد زلیخا را

 که همزه ی "آن" به ضرورتِ شعری تلفظ می شود و همزه ی"از" و "افزون" در "روزافزون" حذف می‌شود و در برش ِهجایی تغییر ایجاد می شود.

آقای نجفی معتقد است در واج نگاری هم بهتر است که این واج نشان داده شود تا موجبِ پیچیدگی نشود.(۷۴)

 گویا همین اختیار ِ حذف ِهمزه درمیان ِجمله که تفاوتِ معنایی ایجاد نمی کند، به این اختلافِ نظر در خط نیزمنجر شده است. ولی درهرحال چه همزه را دارای ِنقش واجی بدانیم چه بر این باور باشیم که این گونه هجاها با واکه آغاز می شوند، بر اثر همنشینی ِ واژه هایی که به همخوان پایان می یابند با صورتهای ِصرفی فعل بودن، در اثر تغییر در برش هجایی، هر دو به یک صورت تلفظ می شوند.

 شاید فعل ِبودن، از آنجا که در جمله معمولاً هیچوقت در اول قرار نمی گیرد، بیشتر از واژه های دیگر با حذفِ همزه روبرو بوده است و کمتر با همزه شنیده شده است، و این  توهم را ایجاد کرده که این افعال با همزه آغاز نمی شوند.

ولی اگر درست دقت کنیم، هرجایی که احتمال ِابهام معنایی بین صورتِ اول شخص و دوم شخص ِ این فعل  با ضمایر متصل یا انواع "ی" باشد،  به نظر می رسد  کشش هجایی صورت می گیرد که خود می تواند نشان دهنده حذفِ یک آوا باشد.

۱) آقام = آقا هستم/ زن ام= زن هستم / مرد ای = مرد هستی

 ۲)آقام = آقای من/ زنم = زن من / مردم/ مردی = مردانگی / یا یک مرد

 در مثال های یک در برابر ِعبارات مشابه در مثالهای دو، درهجای ِآخر کشش هست و همزه به صورتِ خفیف حس می شود. کششی شبیه به آنچه در شکل ِ گفتاری ِصورتهای ِماضی ِنقلی اتفاق می افتد، اگرچه فرایند ِواجی ِمتفاوتی در این مورد صورت می گیرد. به مثال زیر توجه کنید:

رفته ام ( من تا حالا چندبار اصفهان رفتم.) در برابر گذشته ساده : رفتم(دیروز به خانه ی او رفتم.)

 شاید بد نباشد به  این امرهم توجه کرد که این افعال می توانند کوتاه شده استم – استی – است – استیم – استید – استند باشند که در فارسی به کار می‌رفته اند و هنوز هم در گویش ِدری وجود دارند.

 بنابراین در سطح ِخط اگر با توجه به تلفظِ همزه یا تلفظ نکردن ِ آن (که در هر حال وجود دارد)، گاه آن را بنویسیم و گاه ننویسیم ، تنها باعثِ ایجاد ناهماهنگی در خط می‌شویم. درحالی که همزه چه نوشته شود چه نوشته نشود، فارسی زبانان  با توانش ِ زبانی خود، ترکیبِ یک همخوان و صورتهای ِصرفی ِفعل ِ "بودن" را یکجور تلفظ می کنند.

 در آخر، مساله ای که بیش از هرچیز باید مورد توجه بگیرد این است که فعل، یک واژه مستقل و یکی از ارکان ِ جمله و چه بسا مهمترین رکن است، چرا که بدون فعل جمله ای وجود ندارد. بنابراین پنهان کردن ِ آن در ترکیبِ یک واژه ی ِ دیگر مغایر با شخصیتِ مستقل‌ِ این واژه است و به خصوص می تواند در زبان آموزی ایجادِ اشکال کند. چرا که در زبان ِ فارسی در بسیاری جمله ها فاعل جمله می افتد و فعل‌ِ جمله وظیفه معلوم کردن ِ فاعل را هم بر عهده دارد.

بطور مثال، تجربه من نشان داده است که برای زبان آموزان، درکِ-جمله بودن ِ- جمله هایی مانند "منتظرم" یا " امیدوارم" بسیاردشواراست. حتا برای ما فارسی زبانان تفاوتِ جمله ی"متشکرم" و عبارتِ "خیلی ممنون" زیاد روشن نیست.

  داریوش آشوری در "باز اندیشی زبان فارسی" به این موضوع اشاره کرده است که چسباندن  زمان ِحال ِفعل "بودن" به کلمه ی آخر نابجاست، چرا که فعل تمامگر ِ جمله است و مربوط به همه ی جمله است و گاه می تواند فعل مشترکِ بین دوجمله باشد که به قرینه حذف شده است.( ص 179)[2]

به عنوان مثال:

تو خوب ای و زیبا.

 در دستور ِخطِ "2" استقلال ِ فعل حفظ شده، احتمال ِکمتری برای اشتباه گرفتن ِاین فعل، به خصوص صیغه ی اول شخص و دوم شخص ِآن، با تکواژهای مشابه مانند "انواع ی" و "م" دارد.

به مثال زیر توجه کنیم.

زنم = زن هستم / زنم = زن من/ زنم= فعل سوم شخص فعل زدن

زنی = زن هستی / زنی= یک زن / زنی = زنانگی / زنی = فعل دوم شخص فعل زدن

درست است که ما به عنوان کسانی که اهل زبان هستیم معمولاً می توانیم با توجه به متن معنی آنها را دریابیم ولی  درمواردِ بسیاری ما نیز ( همانند زبان آموزان)در درست خواندن ِاین کلمات دچار ِاشکال می شویم. (همان طور که گفته شد تلفظ همه این موارد مشابه از نظر ِجای ِتکیه تفاوت دارد ولی در صورتِ فعل بودن کشش ِ هجایی داریم که به گونه ای آن را از بقیه متفاوت می کند.)

 به طور خلاصه، می توان نتیجه گرفت نوشتن صیغه های زمان حال فعل "بودن" به صورت ام – ای – است- ایم – اید – اند بعد از همه کلمات، نه تنها قاعده ای فراگیر تر است و آموزش ِ آن و خواندن ِ آن آسان تر می‌باشد، بلکه با طبیعتِ  زبان ِ گفتاری هماهنگی بیشتری دارد .همچنین از نظر نحوی، فعل در این نوع نگارش به عنوان ِ یک رکن ِاصلی ِ جمله  استقلال خود را حفظ می کند.

 ****

پس بنویسیم: خوب ام - راحت ای - دانا است - دانشجو ایم- خرسند اید - رهرو اند.

شما چی فکر می کنید؟


 


 [۱] داریوش آشوری ، باز اندیشی زبان فارسی: ده مقاله،( نشر مرکز، تهران، ویرایش دوم، چاپ چهارم 1386)

[۲] من کتاب «شیوه‌ی درست‌نویسی خط فارسی» از ایرج کابلی را  شخصاً ندیده ام. از کتابلاگhttp://www.ketablog.com/archives/001101.php نقل قول کرده ام.

[۳] علی محمد حق شناس، آواشناسی، موسسه انتشارات آگاه، چاپ پنجم 1376

[۴] ابوالحسن نجفی، مبانی زبانشناسی و کاربرد آن در زبان فارسی، انتشارات نیلوفر، چاپ ششم1378

  

خط فارسی 2

از همه ی دوستانی که در  نظر سنجی "اصلاح خط فارسی" شرکت کرده اند، سپاسگزارم. اگر هنوز رای نداده اید، لطفاً حالا این کار را بکنید.

می توانید دیدگاه دوستانی را که نظر خود را در باره "ترهی نو" نوشته اند، در ادامه ی مطلب بخوانید. من فقط می خواستم به چند نکته اشاره کنم:

 

ادامه نوشته

خط فارسی

 

  "ترهی نو در اندازیم"

 " چند پیشنهاد درباره ی خط فارسی دارم:

1- لطفاً واکه هارا بگذارید.

2- یک راهی برای نشان دادن "اضافه" پیدا کنید.

3- فقط یک نشانه برای تمام حروف همصدا بکار ببرید."

این شاگرد من که اسمش الیسابت است ( اشتباه نکرده ام، الیزابت نیست.) تازه دو ماه است که فارسی می خواند. دو ماه ناقابل! او چندین زبان می داند ولی مقاله  های ناتل خانلری، باطنی و آشوری و... را نخوانده و زبانشناسی هم نمی داند. مشکلاتی که در آموختن زبان فارسی داشته او را به این نتیجه رسانده است.

حرف او مرابه فکر واداشت. راستی چطور دردی که حتا با دانش دوماهه ی زبان فارسی به راحتی قابل تشخیص است و چندین دهه است که زبانشناسان ما با آن کلنجار می روند هنوز درمان نشده است و تازه بدانجا رسیده ایم که پیش کسوتان  مان بگویند"خط فارسی معایب ذاتی دارد و به هیچ نوع سامان پذیر نیست"؟! (باطنی/ مصاحبه با بی بی سی/خط فارسی را نمیتوان اصلاح کرد)

من دلم می خواهد قرن بیست و یکمی فکر کنم. دوست دارم فکر کنم دردی نیست که درمان نشود.  دوست دارم فکر کنم شاید زبانمان معایب ذاتی ندارد، ماییم که معایب ذاتی داریم. تسلیم و بی تفاوتی معایب بزرگی هستند .ما مثل آدمهایی هستیم که یک عمر با یک درد موروثی زندگی کرده اند، آنقدر که دیگر حسش نمی کنند. دیگر اهمیت نمی دهند اگر بقیه هم دچار این درد شوند و چه بسا که حتا دوستش دارند.

درست است! "اصلاح خط کار آسانی نیست. زیرا گذشته از اشکالات فنی، موضوعی است که درباره آن سوءتفاهمات زیادی وجود دارد وبا احساسات شخصی و ملی افراد برخورد پیدا می کند.مساله اصلاح خط امری است زبان شناسی، اقتصادی، اجتماعی، روانی، ملی و آمیختگی این جنبه ها بحث آن را در هر کشوری به جدالی پرهیجان تبدیل می کند." (باطنی/ معایب خط فارسی)

ولی امروز من که از بچگی این حرفها را شنیده ام، به یمن همین حرفها، برای اصلاح زبان آماده ام. برای هر گونه اصلاحی. نه تنها گذاشتن "اضافه" و "واکه های کوتاه" که برای تغییرات بزرگتری هم آماده ام. من که ناگزیر، سالهای بچگی ام پر از کابوس "قسطنطنیه ها" بوده است و بسیار شب ها تا صبح بد خواب بوده ام که نکند فردا  سر امتحان " لذت" را با "ز" بنویسم و یک نمره سر لذتی که عذاب شده از دست بدهم و معلم و مادر و پدربر سرم بکوبند که شاگرد خوبی نیستم. من که برای قبول شدن در کنکور رشته ادبیات مجبور بوده ام یک لیست ازکلمات مشابه را حفظ کنم، چرا که برای من تعیین کرده بودند که شایسته ادبیات خواندن نیستم، اگر صواب را از ثواب تشخیص ندهم و ندانم تفاوت امل با عمل چیست . بازی بوده است انگار!

من آماده ام.

من که این همه انرژی صرف کرده ام، اگر حروف را هم عوض کنید مشکلی نخواهم داشت: هنوز"عزاب دادن مزلوم، عملی مزموم خواهد بود و در زمن قول می دهم از همیرا نوشتن اسمم دچار تقییر هویت نشوم و وقتی دچار قربت شدم ، به قربت فکر نکنم". شاید سرگیجه بگیرم ولی راهم را پیدا خواهم کرد.شاید اگر مزموم بودن عزاب مزلوم" حالم را بد کرد من هم دچار تب سره نویسی شوم و "به نکوهیده بودن شکنجه ستمدیدگان " فکر کنم.  شاید بخشی از کلماتی را که  برای کنکور حفظ کرده بودم  از دست بدهم ولی باکی نیست مگر نصف آنها قبلاً از بین نرفته بود؟!  تنها چیزی که نسل من از دست می دهد شاید این است که دیگر نمی تواند آشکارا یا زیرجلی به بی سوادی این و آن که نمی دانند نمازشان را بگذارند یا بگزارند بخندد.

من آماده ام.

 تازه من نسل جوان یا نوجوان این زبان نیستم. باور دارم نسل جوان ما بسیار آماده تر است. پسرخواهر من که 15 سال دارد و داستان می نویسد، اصلاً حال خاله اش را ندارد که با یک لذت پنهانی به او بگوید که شلوغ را با کدام "ق" می نویسند و او را نصیحت کند که اگر می خواهد مردم او را بپذیرند باید درست (؟!) بنویسد. می خواهد بداند چطور نوشته است. داستانش خوب است یا بد.

نسلهای جدید با خط جدید بزرگ می شوند. املای زبانشان را راحتتر یاد می گیرند و راحتتر می نویسند و بیشتر وقت خواهند داشت به مسائل مهمتر فکر کنند.کمتر گیج خواهند بود و شاید زبانشان باز تر شود، کلمه بسازند و به شیوه ی نگارش شان بیشتر توجه کنند. دیگر کسی به آنها نخواهد گفت چون شلوغ را شلوق نوشته اید بی سوادید و حرفتان ارزش شنیدن ندارد. حرف خواهند زد.

شاید سوال کنیم پس تکلیف ادبیات و آنچه تا کنون داریم چه می شود؟ رابطه نسل جدید با میراث گرانبهای ادبیات فارسی قطع نمی شود؟ من باور دارم نمی شود. معمولاً در این موارد از "فرهنگ واژگان" استفاده می شود. مگرما اشعار و متون قدیم را چطور خواندیم و می خوانیم؟ می شود راهنما داشت و راهنمایی کرد. تغییر داد و سازگار کرد...

"کوشش برای اصلاح شیوه ی نگارش فارسی و سازگار تر کردن این خط -که اصل عربی دارد- با زبان فارسی کوشش تازه ای نیست و دست کم از سده ی پنجم هجری مدارک آن را در دست داریم، یعنی از زمانی که کهنترین نسخه های خطی موجود نوشته شده است. این نسخه های خطی از آن زمان تا کنون نشان می دهند که در آغاز تا چند قرن با چه دودلیها و سرگردانیها با مسائلی همچون وارد کردن حرفهای ویژه فارسی( یعنی"پ" ،"ژ"،"چ" و"گ") و نوشتن "های غیرملفوظ و "یای اضافه" و جز آنها، روبرو بوده اند تا رفته- رفته به راه حلهای کنونی رسیده اند."( آشوری ،بازآفرینی زبان فارسی ص 131)[i]

آسان نیست، می دانم. باید حوصله کرد. زمان می برد، نسلها، شاید . برای شروع ولی، من آماده ام.

اهالی فرهنگستان زبان فارسی، من  آماده ام!

 شما چطور؟

 



[i] داریوش آشوری ، باز اندیشی زبان فارسی: ده مقاله،( نشر مرکز، تهران، ویرایش دوم، چاپ چهارم 1386)

در زیر نویس این مطلب در کتاب ذکر شده: "نگاه کنید به دو مقاله ی جلال متینی: "رسم الخط فارسی درقرن پنجم هجری" و"تحول رسم الخط فارسی از قرن ششم تا قرن سیزدهم هجری"