" زبان باز " کتاب قرن

اگر کتابی "کتاب قرن" است که به حیرت وا می دارد ، به چالش فرامی خواند، پاسخ می دهد و پرسش می آفریند،
اگر کتابی "کتاب قرن" است که "چرا" را "چگونه" می سازد، سنجیده ها را به سنجشی دوباره می خواند، نور را فراتر از گمان ستون و تخت می برد، به حقیقت می رساند،
اگر کتابی "کتاب قرن" است که "همانگونه" را " دیگر گونه" می اندیشد،
"زبان باز" به حق کتاب قرن زبان فارسی است.
کتابی که گونه ای دیگر است که زبان آن " زبان باز" است و پس از آن دیگر نمی توان همانگونه اندیشید.
"زبان ملی ما، اگر چشمی بینا برای نگریستن
به آن داشته باشیم ،آینهای است که بیش از
هرعامل دیگر، آشوب ذهنی جامعهی ایرانی
را در برخورد با مدرنیت باز میتاباند.»(۱۱۲
همین دو روز پیش بود. یکی از شاگردانم در پاسخ به سوال من که شوهرش چه کاره است، با لحنی پرغرور گفت:
- شوهرم رقَاص است .
شاید غرور لحن او بود که مرا به واکنش واداشت.
- شوهرتون حرفه ای می رقصد!
- بله، او رقاص خیلی خوبی است.
البته من هم مثل همه آنقدر مدرن شده ام که بدانم منظور او از رقاص چه بود، ولی" زیرمعنای " (connotation)منفی رقاص همچنان آنجا بود و ذهن مرا درگیر کرده بود. دنبال کلمه دیگری بودم که به او بیاموزم که جایگزین رقاص شود اما مطمئن نبودم. با رقاص ساختم و سعی کردم به "نقاره" فکر نکنم.
به " زبان باز" فکر کردم.
«جهان مدرن، یک جهان باز است. جهانی است که همهی چارچوبها را میشکند، همه چیز را از نو میسنجد.جهانی است نو که بر نو بودن ارزشی بی نهایت می گذارد. جهان پیشرفت است و برای پیشرفتن حدی نمی شناسد. برای پیش رفتن نیز به شناخت علمی نیاز دارد و برای شناخت علمی به زبان كارآمد در خور آن. هم به شناخت زبان نیاز دارد، همچون زمینهای از ابژههای شناخت و هم، براساس شناخت آن، به کاربرد ابزاری آن، همچون ابزاری توسعهپذیر تا بینهایت. جهان مدرن به زبان باز نیاز دارد.»
ساده نیست؟!؟
پدیده ای است به نام " مدرنیت" که "فراورده ی تاریخ پر پیچ و خم و دور ودراز اروپای غربی است" (ص 92). مدرنیت که دگرگون کننده نگاه انسان به طبیعت است و به دنبال "چیرگی" بر طبیعت است چاره ای ندارد جز چیرگی بر طبیعت زبان و به خدمت گرفتن آن، که لازمه پیشرفت در همه موارد دیگر است. " یک نکته اساسی درباره ی رابطه زبان و مدرنیت آن است که بار زبان مدرنیت را در گستره بسیار پهناور کاربردهای آن، هیچ زبان طبیعی بر پایه زبانمایه ی بومی خود – خواه عامیانه و گفتاری، خواه ادبی- نمی تواند کشید." ( ص 27)و بدینگونه است که زبانهایی که آقای داریوش آشوری آنها را زبانهای پیشتاز مدرنیت می خواند یعنی انگلیسی و فرانسه منقلب می شوند تا پیشرفت بسوی تمدن مدرن را ممکن سازند.
و پدیده ای است به نام " مدرنگری " که " زاده مدرنیت" است ولی برخلاف مادر خویش که در زادگاه خویش مانده ، همه جهان را در بر گرفته است. جهان امروز در همه جنبه هااز تکنولوژی، سیاسی ، اقتصادی گرفته تا فرهنگی، هنری، و...دنباله رو تمدن مدرن است ولی انتقال زندگی مدرن هم زبان در خور خود را میخواهد و از آنجا که بار زبان مدرنیت را هیچ زبان طبیعی نمی تواند بکشد مدرنگری "تمام زبانهای روی زمین را وادار به سازگاری با خود یا بخش عمده ای از آنها را محکوم به نابودی کرده است. اما این سازگاری تا به انس و خوگری با زندگانی مدرن و بایستگی های آن بکشد، دوران دور و درازی از آشوب و بحران را در پی دارد...بحران و آشوب زبانی بخشی ناگزیر از این بحران گذار است که تمامی زبانهایی که امکان ماندگاری دارند، ناگزیر در دل این بحران و آشوب قرار دارند، خواه عربی باشد یا فارسی یا ارمنی و گرجی و ترکی ، و هر چه دیگر."(ص 92-93)
در فرصتی دیگر بحث آقای آشوری را مبنی بر آنکه چگونه مدرنیت در انقلاب زبانی خود بر شم زبانی اهل زبان فائق آمد دنبال می کنیم.
برای اطلاعات بیشتر راجع به این کتاب به وبسایت آقای آشوری "جستار"مراجعه بفرمایید.
"تمام مطالب داخل گیومه از کتاب زبان باز گرفته شده"