پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند
"...
آن روز و آن شب تدبیر بردار کردن حسنک در پیش گرفتند. دو مرد پیک راست کردند با جامهی پیکان که از بغداد آمده اند و نامهی خلیفه آورده که حسنک قرمطی را بردار باید کرد و به سنگ بباید کشت ...
... و خواست که شوری بزرگ به پای شود. سواران سوی عامّه تاختند و آن شور بنشاندند و حسنک را سوی دار بردند و به جایگاه رسانیدند، بر مر کبی که هرگز ننشسته بود، بنشاندند و جلّادش استوار ببست و رسنها فرود آورد. و آواز دادند که سنگ دهید، هیچ کس دست به سنگ نمی کرد و همه زارزار می گریستند خاصّه نشابوریان. پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند، ..."
ابوالفضل بیهقی
بعضی جمله ها از یاد نمی رود...
+ نوشته شده در Sat 20 Jun 2009 ساعت توسط
|